هدایت

معارف اسلامی

هدایت

معارف اسلامی

بایگانی
  • ۰
  • ۰


بسم الله الرحمن الرحیم

بیاد175 آلاله غواص دست بسته شهید

نمی دانم دستان همگی تان راازپشت بسته بودندیاازروبرو ولی،حتما خیلی وقت گذاشتندکه یکی یکی دستانتان رابه هم ببندندودورش طناب بکشند

نمی دانم ،آنهاچندنفربودندکه شما 175 نفررابه دام انداختند

نمی دانم چه گودال عظیمی حفرکردندتا175 سربازراداخلش بیندازند.

نمی دانم نشسته بودیدیاایستاده،نمی دانم یکی یکی داخل گودال پرتتان کردندیاگروهی

اصلا چه می دانم که درآن روز،شایدهم شب چه آمدبرسرشما

نمی دانم درآن روززمستانی سال 65 باچه نقشه ای غافلگیرتان کردند

نمی دانم آن فرمانده سنگدل ،چطوردلش آمدبه چشم های معصوم شمانگاه کندوچنین برنامه ای برای کشتن تان بریزد.

نمیدانم لحظه های آخرکه نمی توانستیددست های هم رابگیریدوخداحافظی کنید،چه حرفهایی بین تان ردوبدل شد،چه قرارهایی باهم گذاشتید،اصلاچه شوخیهایی باهم کردید

ولی کاش دستانتان بازبودتاقبل ازآن مرگ گروهی ،سیریکدیگررادرآغوش می کشیدید.

نمی دانم وقتی داخل گودال روی هم افتاده ومنتظربودیدتاسیل خاک رویتان آوارشود،زیرلب چه ذکری می گفتید.

حتمابه تاسی ازاربابتان درگودال قتلگاه لامعبودسواک،یاغیاث المستغیثین روی لب هایتان بود.

یاشایدهم ساده تر،احتمالا یکی ازشما175نفرفریادزده برادرها وعده ماکربلا وبعد همه باهم فریادزدیدیاحسین علیه السلام.

حتم دارم دل آن سربازبعثی که پشت لودرنشسته بودتاخاک رویتان بریزد،باشنیدن این یاحسین لرزیدامابه روی خودش نیاورد.

حتم دارم وقتی چشم آن سربازعراقی به چشم آن نوجوان افتادکه گوشه گودال سرش رابه سوی آسمان گرفته بودویازهرامی گفت دلش لرزیداما به روی خودش نیاورد.

حتم دارم وقتی آن گودال بزرگ پرشدوصدای فریادهایتان خاموش شد،دل آن فرمانده لعنتی لرزیدامابه روی خودش نیاوردحتی سیگارهای مکررهم نتوانست تصویرچهره های معصوم شمارادرآن لحظه های پایانی راازخاطره اش محوکند.

حتم دارم هنوزهم ازشمامی ترسدحتی باهمان دست های بسته ،حتم دارم هنوزصلابت نگاه شماکابوس روزوشبش باشد.

چشمان نگرانتان ازروزی که این خبرراشنیدم مقابل چشمانم ایستاده وخیره خیره نگاهم می کند.

دوست دارم زندگینامه یک یک شمارابخوانم ،تعدادتان آنقدرزیاداست که بینتان ازهرگروه ودسته ای وجودداشته باشد،ازمجردوعاشق گرفته تاکاسب وهنرمندوزن وبچه دار.

فقط باخودم آرزومی کنم ای کاش دستانتان بازبودکه قبل ازآن مرگ گروهی ،بادوانگشت تان علامت پیروزی نشان می دادید.

راستش رابخواهیداین روزها دلم عجیب شورغرورشمارامی زند.برای تکاوران سخت استکه دستشان رامقابل دشمن بگیرندکه طناب پیچش کنند.

بارهاشنیده ایم که غواص هاازآماده ترین نیروهای رزمی هستندبازوان وسینه های سترشماازهمین لباس های چسبیده غواصی پیداست ،بعثی هاهمین غروررانشانه گرفته بودندوگرنه درچنددقیقه همه شما راتیرباران می کردندوخلاص .

غرورشما امازیرآن خاک ها دفن نشد،مثل یک نامه پستی ازهمان گودال ارسال شدبرای ما،برای ماکه درس مقاومت راازشماآموختیم وقسم خوردیم که مثل خودتان تالحظه آخرمقابل دشمن کرنش نکنیم ،غرورشما به مارسیده تادلمان ازعربده های توخالی این وآن نلرزد،شمابادست های بسته مقاومت کردید.

حتم داشته باشیدکه مادستان بازمان رامقابل دشمن درازنخواهیم کرد،شماهم دعاکنیدبرایمان ،دعای شما175 نفربرگشت نمی خورد،این رامطمئنم.

شهیدان سلام ماراهم به خدابرسانیدکه دستان بسته شما دردستان خداست.

دوستان به روح مطهروآزاده ی این صدوهفتادوپنج کبوتردست بسته صلواتی وفاتحه ای نثارکنید.

  • ۹۴/۰۳/۲۷
  • محمد مزینانی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی