قال المهدی علیه السلام:اناخاتم الاوصیاء بی یدفع البلاء عن اهلی وشیعتی - دعوات راوندی ص 207 ح 563
امام زمان علیه السلام فرمود:من آخرین وصی پیامبرخداهستم به وسیله من بلاهاوفتنه هاازآشنایان وشیعیانم دفع وبرطرف خواهدشد.
قال المهدی علیه السلام:اما الحوادث الواقعه فارجعوافیهاالی رواه حدیثنا (احادیثنا)فانهم حجتی علیکم واناحجه الله علیکم-بحارالانوارح 2 ص 90 ،ح13و53 ص 181 س 3 وجلد75 ص 380 ح 1
امام زمان علیه السلام فرمود:جهت حل مشکلات درحوادث -امورسیاسی ،عبادی ،اقتصادی،نظامی ،فرهنگی ،اجتماعی و-به راویان حدیث وفقهاءمراجعه کنیدکه آن هادرزمان غیبت خلیفه وحجت من برشماهستندومن حجت خداوندبرآن هامی باشم .
|
سید کریم پینه دوز سید کریم پینه دوز در گوشه ای از بازار تهران به پینه دوزی و پاره دوزی مشغول بود و از این راه امرار معاش می کرد. نامش کریم و شهرتش محمودی و چون از سادات بود، او را سیدکریم می گفتند. بزرگمردی که از راه توسلات مداوم هر صبح و شام به ساحت حضرت اباعبدا... الحسین (ع) به مقامی بار یافته بود که امام زمان (ع) به طور هفتگی برای او وعده دیدار، قرار داده بود. و اینک بنگرید یکی از تشرفات شور انگیز او را: امام زمان روحی فداء به مغازه او تشریف آورده بود و در کنار سید کریم نشسته بود. سید کریم در حالی که محو گفت و گو با آن حضرت بود، پاره کفشی را به دست گرفته و مشغول دوختن آن گشته بود. در حین گفت و گو حضرت به او فرمودند: « سیدکریم! آیا کفش مرا هم تعمیر می کنی؟ » و او بلافاصله از روی صداقت گفته بود: «آقاجان با کمال منت! به چشم! اما چون قول داده ام، ابتدا باید این کفش را بدوزم » دقایقی دیگر حضرت تقاضای خود را تکرار کرده بودند و سید کریم دیگر طاقت نیاورده بود. برخاسته بود و مولا رادر آغوش گرفته و پیشانیش را بوسیده و گفته بود: « من غلام و نوکر و خاک پای شمایم، این همه مرا امتحان نکنید! اگر یکبار دیگر تقاضای خود را بفرمائید و مرا شرمنده خود کنید، من هم مردم کوچه و بازار را خبردار می کنم که شما در مغازه من هستید ». و آن گاه حضرت او را دلداری داده و عمل او را تعهد به قول و پیمان، تائید فرموده بودند 1. 1 به نقل از حضرت استاد شیخ کاظم صدیقی |
نجات زن گمشده بوسیله امام زمان (علیه السلام)
آقای حاج عبدالرحیم سرافراز شیرازی که یکی از متدینین و دانشمندان معاصرند و کتابهای علمی و تاریخی نوشته اند که منجمله کتاب « مسجد جمکران » است برای مولف کتاب ملاقات با امام زمان (ع) نقل کرده اند که:
در روز عید قربان 1400 هجری قمری آقای حاج علی اصغر سیف نقل کردند که یکی از اطبای شیراز، زنی از خارج گرفته بود و او را مسلمان کرده بود و برای اولین بار به سفر حج برده بود.ضمناً به او گفته بود که حضرت ولی عصر (ع) در برنامه اعمال حج شرکت می کنند و اگر ما تو را، یا تو کاروان را گم کردی متوسل به آن حضرت بشو تا تو را راهنمائی بفرمایند و به کاوران ملحقت کنند. اتفاقاً آن خانم در صحرای عرفات گم می شود، جمعیت کاروان و خود آقای دکتر شوهر آن خانم ساعتها به جستجوی او برخاستند ولی او را پیدا نکردند.
پس از دو ساعت که همه خسته در میان خیمه جمع شده بودند و نمی دانستند چه باید بکنند، ناگهان دیدند آن زن وارد خیمه شده از او پرسیدیم: کجا بودی؟ گفت: گم شده بودم و همان گونه که دکتر گفته بود متوسل به حضرت بقیه ا... ـ عجل ا... تعالی فرجه الشریف ـ شدم . این آقا آمدند با آنکه من نه زبان فارسی بلد بودم و نه زبان عربی در عین حال با من به زبان خودم حرف زدند و مرا به خیمه رساندند و لذا از این آقا تشکر کنید. اهل کاروان هر چه به آن طرفی که آن زن اشاره می کرد نگاه می کرد نگاه کردند کسی را ندیدند و بالاخره معلوم شد که حضرت ولی عصر (ع) را فقط آن زن می بیند ولی سایرین نمی بینند
- ۹۴/۱۱/۱۵