پاسخ امام حسین علیه السلام به نامه معاویه در مورد تقاضاى بیعت با یزید
و انی لا اعلم لها فتنة اعظم من امارتک علیها. مـعـاویـه، طى نـامـهاى به عمرو بن سعید حاکم مدینه، از او خواست که از حسین علیه السلام، ابن عـبـاس، عبداللّه بن جعفر و عبداللّه بن زبیر براى ولایت عهدى یزید بیعت بگیرد و چون حاضر به بیعت نشدند، معاویه براى هر یک نامهاى جداگانه نوشت، از جمله نامهاى هم براى امام حسین علیه السلام نوشت و متذکر شد اخبارى از شما رسیده که متوقع نبود متن نامه معاویه این است:
اما بعد: فقد انتهت الی منک امور، لم اکن اظنک بها رغبة عنها و ان احق الناس بالوفا لمن اعطى بیعة من کان مثلک فی خطرک و شرفک و منزلتک التی انزلک اللّه فلا تنازع الى قطیعتک واتق اللّه ولا تردن هذه الامة فی فتنة وانظر لنفسک و دینک و امة محمد ولا یستخ فنک الذین لا یوقنون.
امـا بـعد، اخبارى از شما به من رسیده که خیال نمىکردم آنها را از روى میل و رغبت انجام داده باشى و سزاوارترین مردم در میان کسانى که بیعت کرده و در موقعیت و عظمت و شرافت خدادادى شما باشد، باید به بیعت وفادار بماند، از خدا بترس و مردم را به فتنه نینداز و به خودت و دینت و امت پیامبر صلی الله علیه و آله دقت کن و کسانى که یقین به آخرت ندارند، شما را سبک نکنند.
پاسخ امام حسین علیه السلام
حـضـرت در جواب، پاسخ کوبنده و رسوا کنندهاى براى معاویه نوشت و معاویه را مبدا تمام مصایب مـسلمین دانستند و جنایات معاویه و بدعتهاى او را متذکر شدند که به خاطر اهمیت آن، متن نامه و ترجمه آن را مىآوریم:
اما بعد: فقد جانی کتابک تذکر فیه انه انتهت الیک عنی امور، لم تکن تظننی بها، رغبة بی عنها، و ان الحسنات لا یهدی لها، ولا یسدد الیها الا اللّه تعالى. و امـا ما ذکرت انه رقی الیک عنی فانما رقاه الملاقون، المشاؤون بالنمیمة، المفرقون بین الجمع، و کـذب الـغـاوون الـمـارقون، ما اردت حربا ولا خلافا، و انی لا خشى اللّه فی ترک ذلک، منک و من حزبک، القاسطین الملحدین حزب الظالم، و اعوان الشیطان الرجیم. الـسـت قاتل حجر، و اصحابه العابدین المخبتین، الذین کانوا یستفظعون البدع و یامرون بالمعروف و یـنـهـون عـن الـمـنـکـر فقتلتهم ظلما و عدوانا، من بعد ما اعطیتهم المواثیق الغلیظة، والعهود المؤکدة، جراة على اللّه واستخفافا بعهده؟
اولـسـت بـقـاتل عمرو بن الحمق الذی اخلقت و ابلت وجهه العبادة، فقتلته من بعد ما اعطیته من العهود ما لو فهمته العصم نزلت من شعف الجبال؟!
اولـسـت الـمـدعـى زیادا فی الاسلام فزعمت انه ابن ابی سفیان و قد قضى رسول اللّه صلی الله علیه و آله ان الولد لـلفراش والعاهر الحجر ثم سلطته على اهل الاسلام، یقتلهم و یقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف، و یصلبهم على جذوع النخل؟!
سبحان اللّه یا معاویة! کانک لست من هذه الامة ولیسوا منک. او لـسـت قاتل الحضرمی الذی کتب الیک فیه زیاد، انه على دین علی کرم اللّه وجهه و دین علی هو دیـن ابـن عـمـه صلی الله علیه و آله الذی اجلسک مجلسک الذی انت فیه، و لولا ذلک کان افضل شرفک و شرف ابائک تجشم الرحلتین رحلة الشتا والصیف، فوضعها اللّه عنکم بنا، منة علیکم؟!
و قلت فیما قلت: لا ترد هذه الامة فی فتنة و انی لا اعلم لها فتنة اعظم من امارتک علیها. و قلت فیما قلت انظر لنفسک و لدینک و لامة محمد و انی واللّه ما اعرف افضل من جهادک فان افعل فانه قربة الى ربی و ان لم افعله فاستغفر اللّه لدینی، و اساله التوفیق لما یحب و یرضى. و قلت فیما قلت: متى تکدنی، اکدک، فکدنی یا معاویة! فیما بدالک، فلعمری قدیما یکاد الصالحون، و انی لارجو ان لا تضر الا نفسک، ولا تمحق الا عملک، فکدنی ما بدالک واتق اللّه یا معاویة! واعلم ان للّه کتابا لا یغادر صغیرة ولا کبیرة الا احصاها. واعـلـم ان اللّه لیس بناس لک قتلک بالظنه، و اخذک بالتهمة، و امارتک صبیا یشرب الشراب و یلعب بالکلاب ما اراک الا و قد ابقت نفسک، و اهلکت دینک واضعت الرعیة، والسلام. (1) اما بعد، نامه تو به من رسید و یادآور شدى که امورى از من به تو رسیده که به گمان تو، سزاوار من نبوده است، همانا براى رسیدن به خوبیها و توفیق، جز پروردگار عالم، کسى وجود ندارد. و امـا آنـچـه از من به تو رسیده، سخن افراد چاپلوس و سخن چین است که تفرقهانداز و دروغگویان گـمراه هستند من تصمیم به جنگ و مخالفت با تو را نگرفتهام و از این که جنگ با تو و حزب ظالم تو که یاران شیطان هستند، ترک کردم از خداوند خائف هستم . آیـا تـو قـاتـل حـجـر بن عدى و یارانش نیستى که عابد و متواضع بودند، آنها که بدعتها را ناروا مـىشمردند، امر به معروف و نهى از منکر مىکردند، بعد از آن که امان و عهد محکم دادى، به ناحق آنان را کشتى، با این عمل بر خدا جرات کردى و عهد او را سبک شمردى. آیـا تـو قـاتـل عـمـر بن حمق نیستى؟
آن انسانى که در اثر عبادت، بدنش لاغر و صورتش زرد و نـحـیـف شده بود، بعد از آن همه عهد و پیمانهاى محکم، او را هم کشتى به نحوى که اگر آهوان مىفهمیدند از بالاى کوهها پایین مىآمدند. آیا تو زیاد بن ابیه را به پدرت ابوسفیان ملحق نکردى در حالى که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود که فرزند بـراى صـاحـب بستر است و براى زناکار سنگ است؟
و او را بر مردم مسلط کردى که آنان را مىکشد و دسـت و پـایشان را قطع مىکند و آنان را بر شاخههاى درخت خرما آویزان مىکند، سبحاناللّه! اى معاویه! گویا تو از این امت نیستى و این امت هم از تو نیستند؟
آیـا تـو قـاتـل حـضرمیین (2) نیستى که زیاد بن ابیه با تو مکاتبه کرد که اینان طرفدار على علیه السلام هستند و دین على همان دین پیامبر صلی الله علیه و آله است که تو امروز به جاى او نشستهاى، اگر دین پـیـامـبـر نـبـود، شرافت تو و پدرانت همانند شرافت کوچ کنندگان در زمستان و تابستان بود که خداوند به خاطر ما بر شما منت نهاد و آن را برداشت. معاویه! در نامهات نوشتهاى که این امت را به فتنه نیندازم، ولى من فتنهاى را بالاتر از این نمىبینم که تو امیر بر این مردم هستى. بـاز گفتهاى که مصلحت خود و دین و امت پیامبر صلی الله علیه و آله را در نظر بگیرم، به خدا قسم! من چیزى را بـهـتر از جنگ با تو نمىبینم که اگر این کار را انجام بدهم، مقرب درگاه الهى شدهام و اگر ترک کنم، از خدا استغفار مىکنم و از خداوند آنچه موجب محبت و رضایت اوست، مىطلبم. باز گفتهاى که هر وقت من حیله کنم، تو هم حیله مىکنى، پس معاویه هر چه مىتوانى حیله کن، به جان خودم قسم همیشه صالحین مورد حیله قرار مىگرفتند و من امیدوارم که ضررش متوجه خودت بشود و اعمالت را نابود سازد.
مـعـاویـه! از خـدا بترس که خداوند متعال نامه اعمالى دارد که تمام اعمال صغیره و کبیره در آن ضبط است.
معاویه! خداوند فراموش نمىکند که چگونه اولیاءاللّه را به صرف گمان درباره آنان، آنان را کشتى یا دسـتـگـیـر نـمودى و پسرت (یزید) را که شراب مىنوشد و سگ بازى مىکند بر گرده مردم سوار کـردهاى مـىبـیـنم تو را که خود و اهل و دینت را نابود کردهاى و مردم را حقیر و کوچک شمردهاى. والسلام
رؤوس مهم جوابیه امام علیه السلام
1ـ سـیـاسـت امـام حـسـیـن علیه السلام هـمان سیاست امام مجتبى علیه السلام نسبت به معاویه است و تا معاویه زنده است، قصد جنگ و مبارزه با او را ندارد، چنانچه در پاسخ جعده، همین را متذکر شد.
2مـعاویه، قاتل حجربن عدى است. حجر در قریه مرج عذرا نزدیک شام با شش نفر از دوسـتـان و یارانش به دستور معاویه به شهادت رسیدند شهادت حجر ، تاثیر عمیقى در روحیه مـسـلـمـانان گذاشت و نقاب از چهره معاویه برگرفت، عایشه و حسن بصرى نیز از قتل آنان شگفت زده شدند و حتى خود معاویه از کشتن حجر پشیمان شد. حـضـرت مـىفـرمـاید: جرم حجر چه بود؟
آیا نماز نمىخواند؟
آیا امر به معروف و نهى از منکر نمىکرد؟
چه حلالى را حرام و چه حرامى را حلال کرده بود؟
در اولین برخورد عایشه با معاویه این مـساله مطرح شد، معاویه گفت: امر من و حجر را به فرداى قـیامت بگذارید. در موقع شهادت، حجر وصیت کرد: زنجیر را از تنم در نیاورید و خونها را نشویید تا فرداى قیامت با همین وضع، جلو معاویه را بگیرم. )3)
3 ـ مـعـاویه، قاتل عمرو بن حمق است، وى از رفقاى حجربن عدى مىباشد که زیاد بن ابـیـه در تـعـقـیـب اوست، لذا به کوههاى موصل فرار مىکند و با سربازان آنجا درگیر و کشته مىشود، سرش را جدا کرده به نزد معاویه فرستاد و معاویه آن سر را به نیزه زد و این اولین سرى بود کـه در اسـلام بـه نیزه رفت وى از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله بود و در جمل، صفین و نهروان شرکت کرد و براى على علیهالسلام به منزله سلمان براى پیامبر صلی الله علیه و آله بود.4
4 ـ مـخالفت با حدیث نبوى: پیامبر صلی الله علیه و آله در حدیثى فرموده: فرزند براى صاحب بستر است و سزاى زناکار، سنگ مىباشد. وقتى زیاد متولد شد، هفت نفر از جمله ابو سفیان، ادعاى پـدرى او را داشتند با این که در خانهاى متولد شد که مادرش سمیه و پدرش غلامى به نام عبید بود.
5 ـ معاویه، قاتل طایفه حضرمیین است
6ـ امارت معاویه بر مردم، بزرگترین بلیه مىباشد و بزرگترین فضلیت، جهاد با معاویه است منتها شرایط زمانى و مکانى، اجازه این کار را نمىدهد
7 بدتر از معاویه، ولایت عهدى یزید بن معاویه است، جوانى که شرب خمر مىکند
یزید در دوران خلافتش مرتکب سه جنایت بزرگ شد
الف: شهادت حسین علیه السلام و یارانش در کربلا.
ب: حمله به مدینه و مباح شمردن جان و مال و ناموس مسلمین و کشتن بالغ بر ده هزار نفر از جمله هشتاد نفر از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و هفتصد نفر از قریش و انصار.
ج: حمله به مکه معظمه و نصب منجنیق براى سرنگونى عبداللّه بن زبیر . (5)
پینوشتها:
1- الامامة والسیاسة، 1/155 ـ 157/ اعیان الشیعه، 1/583/ بحارالانوار، 44/212
2- زیـاد بـن ابـیـه به دستور معاویه، مسلم بن زیمر و عبداللّه بن نجر حضرمى را به جرم تشیع به دار زد و چندین روز جنازه اینان جلو خانههایشان بر دار بود. (الغدیر/ 11/61)
3- اعیان الشیعه، 4/580/ اسدالغابه، 1/386
4- سفینه، عمرو کشى، 46
5- الامامة والسیاسة، 1/187/ حیاة الحیوان، 1/86
کتاب نامهها و ملاقاتهاى امام حسین علیه السلام، على نظرى منفرد: منبع