اخلاق خوبان
مرحوم، آیة اللَّه العظمى مرعشى نقل مىکند که در نجف براى یک کسى که از اولیاء خدا بود از خانه غذا مىبردم. شبى مادرم درد زایمان داشت و مادربزرگم به کمک آمده بود، آرام به او گفتم: مقدارى شام مىخواهم تا براى آنمرد الهى ببرم. مادربزرگم عصبانى شد و فریاد کرد: دخترم از دست مىرود و تو در فکر شام دیگرى هستى؟! و من چیزى نگفتم. چند لحظهاى بعد به خود آمد و مقدارى غذا در ظرفى ریخت و با بىمیلى به من داد و من بردم. ولى آن مرد نپذیرفت و فرمود: این غذا ناهموار است، چون با عصبانیت و ناراحتى و بىمیلى همراه بوده است.
ما کجاییم و ملامتگر بیکار کجاست؟
مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حایرى مىگوید: در نجف در مسجدى درس مىگفتم، و از همان ابتدا پینهدوزى نیز به درس مىآمد، و هرچه مىگفتم او سر تکان مىداد! تا اینکه چند روزى گذشت و پینه دوز نیامد. و چند روزى بعد دوباره آمد. بعد از درس حال او را پرسیدم. گفت: شیخ! براى تو متاسفم. گفتم:
براى من؟ براى چه؟ گفت: مگر رسول خدا نفرمود: اگر رفیق و یار هممسجدى تو چند روزى غایب شد و از احوال او بىخبر بودى، از حال او جویا شو، من چند روزى نیامدم، چرا از حال من نپرسیدى؟ این خلاف اخلاق پیامبر است.
پس کَى مىخواهى ادب بشوى؟ گفتم: ببخشید. گفت: بخششى در کار نیست اگر مىخواهى تو را ببخشم باید یک نهار بدهى. گفتم: چشم، فردا مهمان ما باش. و فرداى همان روز بعد از درس به راه افتادیم و به خانه رفتیم. خانمم که مرا با مهمان دید گفت: چرا از پیش مرا خبر نکردى، ما که جز مقدارى ماست و کمى نان خشک چیزى نداریم. گفتم: فراموش کردم، ولى مانعى ندارد مقدارى پول به امانت پیش من است، با همان خرید کرده و نهار را فراهم مىکنیم. همین کار را هم کردم و با آن پول چند سیخى کباب گرفتم و بر سر سفره آوردم ولى پینهدوز هرگز به آن لب نزد و تنها نان و ماست را مىخورد. به او تعارف کردم و گفتم: این کباب را تنها بخاطر شما خریدم. گفت: کبابى که با پول مردم خریدارى شود ما را خط خطى مىکند، و آیینه روح ما را کدر و تار خواهد ساخت.
امتیاز انسان به چشم اوست.
امتیاز چشم به اعتبار و عبرتآموزى است.
انسانى که با چشمان خویش اعتبار نجوید با حیوان برابر است.
ماخذ:کتاب اخلاق خوبان استادشیخ حسین انصاریان